شعر کربلا

کربلا یعنی ...

کربلا یعنی  تـَوَ لا  داشتن

 مهر حیدر عشق  زهرا  داشتن

کربلا یعنی تبرّای شدید

از پلیدی‌های دوران و یزید

کربلا یعنی اطاعت از امام

گه به حکم او نشستن گه قیام

کربلا یعنی که یار رهبری

از حسین عصر خود فرمانبری

کربلا یعنی تحول در وجود        جامه زهد و حیا را  تار وُ پود

کربلا یعنی به حق واصل شدن        یار حق ، دشمن ِ باطل شدن

کربلا یعنی بیا جانانه شو

گِرد ِ شمع عشق ِحق ، پروانه شو

کربلا یعنی کتاب عشق حق

از الف تا یای او سرمشق حق

کربلا یعنی که انسی با نماز        روی بر درگاه ربّ بی نیاز

کربلا یعنی که خون ، آب وضو         با خدا ، بی واسطه در گفت وُ گو

کربلا  یعنی همیشه  مکتبی

تو حسینی ، خواهر تو زینبی

کربلا یعنی سراپا جان شدن

در منای عاشقی  قربان شدن

کربلا یعنی سر و جان باختن

پل به معراج شرافت ساختن

کربلا یعنی که عاشورای خون

موسم انا الیه الراجعون

کربلا یعنی گل ِ احمر شدن

روی دست باغبان پرپر شدن

کربلا یعنی هم آغوش عجل

تلخی مرگش نکوتر از عسل

ربلا یعنی  بهار ِ تشنگی

شعله ور دل از شرار تشنگی

کربلا یعنی چو گل افروختن

پیش آب از تشنه کامی سوختن

کربلا یعنی که در دریای ِ آب

تشنه اما ، آب کردن را جواب

کربلا یعنی فغان و زمزمه

خنجر و هنجر نگاه  فاطمه

کربلا یعنی که تیـغ وُ جسم یار

یک هزار و نهصد و پنجاه بار

کربلا یعنی قلم یعنی کتاب

پیکر قرآن وُ  زخم ِ بی حساب

کربلا یعنی عطش یعنی شرار        خیمه و طفلان در حال ِ فرار

کربلا یعنی سراپا عشق و شور

گه به نیزه ، گاه در کنج تنور

کربلا یعنی که نیلی روی ماه

صورت طفلان و سیلی  آه! آه!

کربلا یعنی که حق در سلسله

پاسخ اشک یتیمان هلهله

کربلا یعنی شب و اخت الامام

در نماز ، اما نماز ِ بی قیام

کربلا یعنی که در بازارها

کعبه اما کعبهء آزارها

کربلا یعنی که آیات ِ حکیم        یک زن و هفتاد وُ  دو داغ عظیم

زن مگو زهرای ثانی بود او

در حسین ِ خویش فانی بود او

یک شب بی نافله زینب نداشت

غیر ذکر یا حسین بر لب نداشت



چند عکس از بین الحرمین وشبهاش...

آنجا که زهرسو سخن از عشق نوشتست

                                بین الحرمین است، خیابان بهشت است 

 

 

 

 

 

محرم

 

 

محرم ماه الفت با جنون است

چراغ کوچه هایش بوی خون است

محرم حرمت خون است و خنجر

تلاطم می کند حنجربه حنجر

دل من فدای دو دست اباالفضل

به قربان چشمان مست اباالفضل

ربود از همه ساقیان گوی سبقت

به چوگان دل ناز شست اباالفضل

غم ِ زهرا مرا سوز درون داد

دم ِ حیدر به من شور جنون داد

حسین آمد به زخم دل نمک ریخت

مرا با شور عاشورا در آمیخت

مرا سودای زینب در به در کرد

نصیبم جرعه ای خون جگر کرد

ز فرط تشنگی بی تاب گشتم

عطش دیدم ز خجلت آب گشتم

چه ها گویم ز مَشک تیرخورده

ز دست ساقی شمشیر خورده

به خاک افتاد مشک از دست ساقی

دو عالم پر شد از بوی اقاقی

مشامم پر شد از داغ شهیدان

که می گردم بیابان در بیابان

لبخند


لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند می زنند کشیده
می شویم.
لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند که دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.
لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را
هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.

لبخند زدن استرس را از بین می برد. وقتی استرس دارید، لبخند بزنید.
با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. به این دلیل عملکرد ایمنی بدن
تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید.

با لبخند زدن حتی از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید
لبخند زدن فشار خونتان را پایین می آورد. وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز
قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید


لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث
بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است
.
لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد. عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند
صورت را بالا میکشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، پس همیشه لبخند بزنید.

لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید. به نظر می رسد افرادی که
لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. لبخند بزنید.
حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید.
در اینصورت انجام اینکار خیلی سخت بنظر می رسد. درست است ؟!
وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود".
پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.

بشنو و باور کن :

لبخند بزن
بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
و بدان که همین دنیا روزی آن قدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد
باور کن!

گروه اینترنتی قلب من

من به مدرسه میرفتم تا در س بخوانم

من به مدرسه میرفتم تا در س بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا


من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت


معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت


من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود


معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت


من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید


سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده


من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت


روزنا مه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت


من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود


من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!!


چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود


من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود


وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند


من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند


زندگی ادامه دارد
هیچ وقت پایان نمی گیرد


من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!!


من , تو , او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم


اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود؟؟؟

حرفهای زن ومرد در مواقع مختلف زندگی...!!!

سفره عقد
زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

دو ثانیه قبل از مرگ
زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید

اون دنیا
زن : خطاب به فرشته ی مسئول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)))
مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن

عاشقانه ها ...

   واژه هایم را ...

 

          از دهان ...  دو ماهی عاشق می دزدم

 

          و بر آب می نویسم ...

 

          با حبابهای درشت ... که : دوستت دارم

 

          و آب ... هزار آینه میشود ...

 

          بر تکرار دوست داشتنم

 

          می بینی ... می بینی که ماهیها ...

 

          چگونه از دهانشان ...

 

          عشق می طراود ؟!

 

          هر چه می نوشند ...

 

          هر چه ... می نوشند ...

 

          تشنه ترند ...

 

          بر ... دهان یکدیگر

 

          حبابها ... کوتاه و بلند ...

 

          نجوای عاشقانه ایست ...

 

          که بر ذلال آب ... می نگارند

 

          راستی ... عشق را ...

 

          چگونه می توان نوشت ؟! 

 

تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن


تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن

گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگلم... بوس بوس بوس


گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

 

بعد از قطع کردن تلفن :
دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد

پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه

تاریخچه تقلب در امتحان... (طنز)


«تقلب مفهومی است بس اساسی» به طوری که شاعر میگوید:

تقلب توانگر کند مرد را / تو ….کن دبیر خردمند را

تاریخچه ی تقلب از جایی شروع میشود که حسن کچل برای نخستین بار تن لشش را تکان داد و به مکتب رفت. از بد ماجرا همان روز امتحان ماهیانه ی کودکان فلک بخت مکتب بود. لیک حسن از روی گشادی، چشمان چپش را بر روی ورقه ی همزاد انداخت تا نکتی بس ارزشمند از ورقه ی فوق الذکر، دشت کند.

این بود که اولین تقلب تاریخ بشری زاده شد. البته این تقلب با روش های فوق العاده ابتدایی (البته در مقابل ترفند های کنونی) صورت گرفت. بدین ترتیب که حسن با کلی زور زدن تن را تکان داد و خود را به بالای ورقه ی همزاد رسانید و خیلی راحت مطالب را دو در فرمود.

زان پس تقلب دوران طلایی خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که گسترش یافت و مصادیقی متفاوت پیدا کرد. از جمله تقلب های رایج تقلبات سر امتحان، دو در کردن غذا از سلف، تقلب در اتو زدن، تقلب در شماره دادن، تقلب در مخ زنی، تقلب در بازی (که از آن به جر زنی تعبیر میشود) را می شود نام برد.

حال روش هایی از تقلب در امتحانات را به نظرتان می رسانیم:

روش های نوشتاری:

۱- نوشتن روی کف پا، پس کله، پشت گوش و…

۲- نوشتن روی میز، پشت نیمکت، زیر نیمکت، پشت مانتوی دختر جلویی و…

۳- نوشتن روی دستمال دماغی، پاکت نامه و…
۴- نوشتن و لوله کردن تقلب و جاسازی آن در سوراخ های مختلفی از جمله دماغ، دهن، فک پایین، دریچه ی آئورت و …

روش های با کلاسی:

۱- استفاده از ماشین حسابهای مهندسی
۲- استفاده از آیینه، موچین، لوازم آرایش، فیلم، عکس

روش های جوادی:

۱- خر نمودن یک فقره بچه خرخون

۲- خم کردن سر به روی ورقه ی طرف به صورت تابلو.

۳- روش بویایی:خودتان ماسک بزنین و یک بوی گند از خودتان در بکنین تا مراقب، جرات نزدیک شدن به شما را نکند.

۴- روش شیمیایی:بدین معنی که مراقب را با انواع و اقسام مواد شیمیایی از هستی ساقط کنید و بعد با خیال راحت دست به کار شوید.

توجه:

اگر در این امر تبهر کافی ندارید اصلا سمت این کار نروید که عواقبی جز ضایع شدن، اخراج شدن و تابلو شدن ندارد.

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه ی لطفش بنشینم گفتا که علی نور بود سایه ندارد
عید بزرگ غدیر مبارک

لباس های کثیف همسایه

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌ کشی کردند.
روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش در حال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌ شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!»

قانون هزاره

قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.
قانون نتیجه:
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید

عید شما مبارک



عید شما مبارک