عشق
صادقانه بگویم
صبر کردن سخت است و
فراموش کردن دردناک ...
اما میدانی دردناک تر از همه آنان کدام است...
ندانی باید صبر کنی ...
یا فراموش کنی...
که معناگر عشق است! مصداق آدمیت!
همان کسی که می شنود حرفایی که قلبش را می سوزاند
و می بیند دردهایی که امانش را می برد.
ولی خود را به نشنیدن میزند
، به ندیدن تا پنهان کند زخمهایی را که به
خاطر مهربانیش بر جای مانده
و پنهان کند، دردهایی را که به خاطر شاد کردن دلی
، در سینه اش پنهان مانده!
آری! چه سخت است و
چه ماجرای عجیبی دارد، این " عشق! "
دیــدی که سخــت نیــست
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم
اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز میدهد
هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود…
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته
با تو آغاز کردم و با تو میمیرم….
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است
تنها بدون مــــــــــــــــــن؟!!
دیدی صبح میشود
شب ها بدون مــــــــــــــــــن!!
این نــــبض زندگی بـــــی وقفه میزند...
فرقی نمی کند
با مــــــــن. . . بدون مــــــــن!!!
دیــــــــــروز گرچه ســــــــــخت...!
امروز هم گذشت . . .!!
طـوری نمی شود فــــــــــردا بدون مـــــــن
بـــگذار دلتـنگ تـــو بمانـــم
سحرگاهان که شبنم آینی از پاک بودن راب پاکش آرزو کردم برایت شاد بودن، شاد ماندن را
آرزو دارم دلت از غصه ها خالی شود**سهم تو از زندگی یک عمر خوشحالی شود.
ای دلبر با وفا هرشب دعایت میکنم
ماه من غصه نخور دنیا را بسپار به خدا ، هر دومون دعا کنیم توهم جدا منم جدا
کدامین شاحه گل را بخاطر مرامت تقدیمت کنم ، که وجودت عطر تمامی گلهاست
در سکوت دادگاه سرنوشت/عشق بر ما حکم سنگینی نوشت/گفته شد دلداده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت
یک بوسه زلبهای تو در خواب گرفتم/گویی که گل از چهره مهتاب گرفتم/هرگز نتوانی تو زمن دور بمانی/چون عکس تو را در دل خود قاب گرفتم.
ای همه دارو ندارم،ای تو ماه شب تارم،جز تو من کسی رو ندارم
امشب کجاست مهر درخشانم*بی ماه روی او شب من تارست
زندگی سوختن و ساختن است بی جهت تجربه اموختن است.
باید در مشکلات زندگی گاهی سکوت کرد، شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشه
بعد من با یاد من افسوس میماند بجا**در کلبه خاموش من افسوس میماند بجا
به جنگل سوخته خاطراتم سوگند ، درخت یادت را باغبان خواهم بود تا ابدیت.
تقدیم به انکه کنارم نیست،ولی حس بودنش به من شوف زیستن میدهد.
اما ...
اما عزیز خسته و داغدار من...
با همه اشتیاقم...
بگذار در سودای با تو بودن بمانم
بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد
بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...
بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...
بگذار همه آن چیزهایی كه خدا بی حضور مادی تو
بر من بخشیده است...دست نخورده بماند
بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود
به تمامی لمس كنم.....
بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو
به نظاره بنشینم....
بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...
بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...
بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...
بگذار پر التهاب بمانم....
بگذار همیشه و برای ابد....
دلتنگ تو بمانم...
چند صباحی است که دل را معبد عشقت نهادم
و از فراسوی فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خریدم.
روزگاری بود که تنهاییم را با مرغان آسمان تقسیم می نمودم
و همراه با بارش باران، دل تنهایم را نوازش می کردم،
تا اینکه نام زیبایت را خواندم و همانا عشق بزرگت را
با دنیای تنهاییم تعویض نمودم.
مهربانا....
در چشمانت چیست که مرا به سوی خود میکشد؟
در گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟
در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟
آیا میبینی که تو را میبیند؟
صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند:
دوستت دارم...