سلام دیروز روز تولد همسر عزیزم بود
نتونستم وبلاگم رو آپ کنم برا همین امروز اومدم
چه لطیف است حس آغازی دوباره ...
به روز زیبای آغاز نفس کشیدن ...
و چه اندازه عجیب است ...
روز ابتدای بودن ...
وچه اندازه شیرین است دیروز ...
روز میلاد تو ...
روز تو ...
روزی که آمدی ...
آیا واقعا حاضریم به خاطر عشقمون از همه چیزمون بگذریم؟؟ حتی از جونمون؟؟ من که فکر نمی کنم! متاسفانه در کشور ما معنی عشق بد در رفته و عشق های کاذب جای عشق واقعی رو گرفته و تا اسم عشق و عاشقی میاد بیشتر فکر مردم به سمت چیزهای دیگری میره ! / عشق بین حیوانات چیز تازه ای نیست! حیوانات نیز به هم عشق می ورزند و حتی گاهی گریه می کنند ولی به جرم زبون بسته بودنشون همیشه همه علیه اونها جبهه می گیرن و به طرق مختلف آزارشون می دن / از نظر دین اسلام سگ یک حیوان نجسی است/ کاری به مسائل دیگه ندارم/ اما میگن سگ حیوونه وفاداریه/ نمی خوام نصیحت کنم چون در جایگاه این کار نیستم و معتقدم که با نصیحت هیچ کاری درست نمیشه هیچ ، گاهی بدتر هم میشه! اما بییاییم از یک سگ وفاداری و پایداری در عشق رو یاد بگیریم .
بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید!!!
ادامه مطلب ...زندگی چون گل سرخی ست...پرازخاروپرازبرگ وپرازعطرلطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم...
عطروبرگ و گل وخار هرسه همسایه دیواربه دیوار همند.
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
عقلم نرسید و زود نفرین کردم
بر آنکه در آب و آنکه قلاب انداخت ...
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در ان بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
سلام بر ستارههای سوخته بر اندام دشت!
سلام بر بدنهای چاک چاک!
سلام بر خورشیدهای بر نیزه!
سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.
سلام بر اربعین!
سلام بر لحظههای غریب وصال!
سلام بر لحظهای که تو را از عطر خوش بهشتیات باز شناختم!
سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را میدهد!
سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!
سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!
سلام بر خیمههای سوخته، بر بدنهای جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!
چهل وادی دویدم منازل صبر را .
چهل وادی کشیدم بر دوش خود رنج را .
چهل وادی فرو خوردم بغض را .
چهل وادی ویران شدم در خویشتن؛
خراب گشتم برادر، در خرابههای شام .
فرو ریختم برادر، در گریههای شبانه سه ساله.
زینت پدر را زیر خندههای خویش به تاراج بردند.
حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند.
چهل وادی صبر کردم، برادر! صبر کردم؛ صبری جمیل برادر؛ «ما رأیت إلاّ جمیلا.»
پروانه سان سوختم بر گرد خیمه سجاد.
شعلهها را در آویختم تا جگرگوشهات را از هیمه آتش بیرون کشیدم.
ذره ذره آب شدم تا کودک هراسانت را از تاریکیها بیرون کشیدم .
هزاران بار مرگ چشیدم تا ضجههای داغ دیده طفلان را آرام کردم.
هزاران بار بغض فرو خوردم تا از پس دروازههای نامردی گذشتم.
ایستادم، برادر؛ همانگونه که سزاوار خواهر چون تویی است.
ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی.
ایستادم و یک به یک پردههای نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم.
ایستادم و مصیبت حنجرههای خشک را به گوشهای غفلت زده رساندم. ایستادم و چشمهای کور را به سوختگی خیام، باز کردم.
ایستادم و انگشتهای ظلم را در جامهای به خون آلوده شکستم.
چه کسی میتوانست بعد از این همه رسوایی، صدای حقیقت را بر خاک ترک خورده کربلا نشنود؟!
چه کسی میتوانست بعد از این رسوایی تظلم را نبیند؟! چه کسی میتوانست بعد از این، مظلومیت تو را انکار کند؟! من آمدم برادر؛ با یک دنیا حرفهای ناگفته، با کمری شکسته و گیسوانی به سپیدی نشسته.
من آمدم؛ با دلی داغ دیده و اندوهی فراوان و با قلبی سوخته.
حالا منم و تو و رنج چهل روز اسارت که بیش از چهل سال، مرا در هم شکست.
آرام بخواب، برادر! در آرامشی ابدی که خون سرخ تو و یارانت، تا قیامت بر صحنه تاریخ نقش بسته است.
الهی ،به ان عطر و ان بوی زهرا قسم
خدایا به پهلوی زهرا قسم
به خون جگر گوشه های حسین
به قربانگه کربلای حسین
به راس حسین برفراز زمان
به اشکی که می بارد از اسمان
(به من فرصتی ده که زاری کنم
خزان را ز دیده بهاری کنم)
الهی -به ان اصغر تشنه لب
که لب را فرو بسته با تیر شب
به انان که از بهر احیای دین
نموده زسر خون نثار زمین
(نظر کن برافتاده ای همچو من
که گردیده خاموش هر انجمن)
الهی بران نیزه ی بی کسی ها قسم
که بر ان زده تکیه مولا قسم
به تن بی سران دلاور قسم
به سر بی تنان شناور قسم
به افتاده دستان عباس دل
که بر خاک خوابیده الماس دل
(خدایا مرا بر خودم وا نذار
به عالم مرا خوار و رسوا نذار)
الهی به لب تشنگان فرات
که جان داده در راه یزدان زکات
به ماه بنی هاشم و مشک اب
به لب تشنگان درون نقاب
به زینب که عدل علی سر کشید
به دامن تنی از برادر کشید
به اکبر ستون شجاعت قسم
که در راه دین داده قامت قسم
(رها کن مرا زین ریای درون
جدا کن مرا زین هواهای دون)
الهی به این کربلای غمت
به این دشت پرخون و پر ماتمت
به زینب علمدار راه حسین
که بر نیزه بیند نگاه حسین
به ان داد و فریاد زینب به شام
نماد تعرض به این قتل عام
الهی -به سرباز شش ماهه ی کربلا
که تیر عدو داده با خون جلا
(لبم را به تو صیف خود راه ده
به شعرم شعوری به همراه ده)
ابو حمزه ثمالى در روایتى از امام سجاد (علیه السلام) ماجراى وفادارى یاران و خاندان حضرت را در شب عاشورا بازگو مى کند،تا آنجا که امام (علیه السلام) خبر شهادت همه یارانش را داد،در آن هنگام قاسم بن حسن به امام (علیه السلام) عرض کرد:
أنا فیى من یقتل؟ آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟ امام (علیه السلام) با مهربانى و عطوفت فرمود: یا بنى کیف الموت عندک؟ فرزندم!مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد یا عم اءحلى من العسل عمو جان از عسل شیرین تر! امام فرمود: ایى والله فداک عمک انک لا حد من یقتل من الرجال معیى بعد تبلوا ببلاء عظیم و ابنیى عبدالله آرى به خدا!عمویت فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت و پسرم عبدالله شیر خوار نیز شهید خواهد شد! قاسم گفت:اى عمو!آیا آنان به زنان هم حمله مییى کنند که عبدالله شیر خوار نیز شهید مى شود؟! امام (علیه السلام) فرمود: فداک عمک یقتل عبدالله اذ جفت روحیى عطشا و صرت الى خیمنا فطلبت ماء و لبنا فلا اءجد قط فاقول:ناولونیى ابنییى لا شرب نت فیه فیاءتونیى به فییضعونه على یدیى فاحمله لاذینة نت فیییى فیرمیه فاسق بسهم فینحره و هو یناغیى فیفیض دمه فیى کفیى فاءرفعه الى السماء و اءقول:اللهم صبرا و احتسابا فیک فتعجلنیى الاسنة فیهم و النار تسعر فى الخندق الذیى فیى ظهر الخیم فاءکر علیهم فیى اءمر اوقات فیى الدنیا فیکون ما یرید الله عمویت به فداى تو باد!عبدالله هنگامى کشته خواهد شد که من از تشنگى زیاد بى تابم و در خیمه ها دنبال آب یا شیر مى گردم ولى چیرى نمى یابم. پس فرزندم عبدالله را طلب کنم از لبانش سیراب شوم چون او را در دستم دهند پیش از آن که لبهایم را بر دهان او بگذارم ناگاه فاسقى گلوى او را با تیرى بشکافد و او دست و پا مى زند و خون او در دستانم جارى گردد!در آن حال او را به آسمان بلند کنم و مى گویم:خدایا!از تو صبر مى طلبم و این را براى تو و به حساب تو مى گذارم. آنگاه نیزه هاى دشمن مرا به سوى خود بخواند و آتش از خندق پشت خیمه ها زبانه کشد و من بر آنان در آن تلخ ترین زندگیم حمله کرد و آنچه خدا خواهد رخ خواهد داد. امام سجاد (علیه السلام) فرمود:آنگاه او گریست و ما نیز گریستیم و صداى گریه فرزندان پیامبر در خیمه ها پیچید. زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اشاره به من کردند و به امام (علیه السلام) عرضه داشتند:سرنوشت سرور ما على امام سجاد (علیه السلام) چه خواهد شد؟ امام (علیه السلام) در حالى که اشک مى ریخت فرمود: ما کان الله لیقطع نسلیى من الدنیا فکیف یصلون الیه؟ و هو ثمانیة ائمة (علیه السلام) نگران نباشید خداوند نسل مرا در دنیا قطع نخواهد کرد به امام سجاد چگونه دست مى یابند در حالى که او پدر هشت امام است؟(570) طبق این روایت پر معنى که از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است امام حسین (علیه السلام) همه چیز را در آن شب تاریخى پیش بینى فرمود،همه گفتنى ها را گفت و چیرى بر فرزندان و یاران خود پنهان نساخت سپس با روحى آرام و پر از شوق لقاى حق به استقبال شهادت شتافت یاران و فرزندان حتى فرزندان به ظاهر خردسال نیز آگاهانه و با اشتیاق فروان همگى به استقبال شهادت رفتند. خداوندا!چه زیباست این سخنان سخنانى که یکى از تلخ ترین حوادث تاریخ اولیاء الله را با شکوه و عظمت بى سابقه اى ترسیم کرده و درس عشق به خدا و شهادت طلبى را به گونه اى فراموش نشدنى بر سینه تاریخ ثبت نموده است. درسى که مى تواند براى همه افراد و همه ملت هاى در بند آموزنده و راهگشا باشد،درسى که دشمان حق و فضیلت و پاسداران مکتب هاى شیطانى را در هراس عمیقى فرو مى برد.