-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 14:48
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف...
-
آنکه شنید ، آنکه نشنید.....
شنبه 1 مردادماه سال 1390 15:00
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است... به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده...
-
شایعه و سقراط
جمعه 31 تیرماه سال 1390 13:14
هر زمان شایعه ای را شنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید. در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی از شاگردانت چه شنیده ام؟ سقراط پاسخ داد: “لحظه ای صبر کن....
-
قول یک پدر
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 11:13
در سال 1989 زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد.با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من...
-
تصادف
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 16:33
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن. وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه: - آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز...
-
دوازده پیــــام از عشـــــــق
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 09:53
تقدیم به متولدین دوازده ماه سال متولدین فروردین که به جهان بیاموزید که عشق " معصومیت " است و از جهان بیاموزید که عشق " اعتماد " است. متولدین اردیبهشت که به جهان بیاموزید که عشق " صبر و تحمل " است و از جهان بیاموزید که عشق " بخشش و گذشت " است. متولدین خرداد که به جهان بیاموزید که...
-
چرا نماد عاشقی قلب تیر خورده است ؟
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 16:29
نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم. در نتیجه خودم مینویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند. در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی...
-
زندگی از دیدگاه سهراب سپهری
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 21:07
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین :با خودم می گفتم زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله...
-
پــــَ نه پـــــَ
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 19:12
یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟ پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!! *********************************************************** با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1390 09:09
جک و دوستش باب تصمیم می گیرندبرای تعطیلات به اسکی برند. با همدیگه رخت و خوراک و چیزهای دیگرشان را بار ماشین جک می کنند و به سوی پیست اسکی راه می افتند پس از دو سه ساعت رانندگی ، توفان و برف و بوران شدیدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور می بینند و تصمیم می گیرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها...
-
کلمه آکبند از کجا آمده است ؟
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 23:52
قدیم که آبادان، بندر مشهوری بود و درگاه ورودی اجناس انگلیسی، گویا روی بستههایی که در انگلیس بستهبندی شده بودند مینوشتهاند UK Band که به مرور زمان و با خلاقیت آبادانیها اینکلمه به " آکبند " تغییر هویت داده است... چیزی که سفت بسته بندی شده و " دست نخورده و استفاده نشده " است
-
اگر چیزی نداشته باشید
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 23:51
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است پسر: آهان اگر اینطور است، قبول است پدر به دیدار بیل گیتس می رود پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند پدر: اما این مرد جوان...
-
ملانصرالدین
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 23:50
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 19:24
سلام دوستان عزیزم وبلاگ پاتوق دختران 30+ افتتاح شد این وبلاگ مخصوص دختران هست
-
جالبه !!!!!!!!!
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 23:09
آموزش تصویری بچه داری !!!!!!!!!!!! ادامه مطلب رو ببین !!!!! بقیه رو در روزهای بعد ببینید !!!
-
درد های من نهفته است
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 16:52
دردهای من نهفتنی است دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشتهی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنهی...
-
شعر کوچه
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 16:51
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 10:32
تاج از فرق فلک برداشتن ، جاودان آن تاج بر سرداشتن : در بهشت آرزو ره یافتن، هر نفس شهدی به ساغر داشتن، روز در انواع نعمت ها و ناز، شب بتی چون ماه در بر داشتن ، صبح از بام جهان چون آفتاب ، روی گیتی را منور داشتن ، شامگه چون ماه رویا آفرین، ناز بر افلاک اختر داشتن، چون صبا در مزرع سبز فلک، بال در بال کبوتر داشتن، حشمت و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1390 18:59
خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش مانیز که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم هر پسین این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟ ای راز ای رمز ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1390 18:58
در انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش را مرور می کنم این خاک تیره این زمین پاپوش پای خسته ام این سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام اما خدای دل در آخرین سفر در آیینه به جز دو بیکرانه کران به جز زمین و آسمان چیزی نمانده است گم گشته ام ‚ کجا ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1390 18:56
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را . . . شریعتی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیرماه سال 1390 18:54
گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند کوتاه پیش قد بت من کشیده اند زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها چندین پی رفوش ، به سوزن کشیده اند امروز سر به دامن دیگر نهاده اند آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند آتش فکنده اند به خرمن مرا و ، خویش منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ بهر ملامتم همه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 18:05
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق وسکوت تو جواب همه...
-
آب حیات و بختک
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 11:48
مىگویند اسکندر که بر عالم حکم مىکرد، شنید که آب حیات هست و هر کس از آن بخورد؛ عمر جاویدان مىکند. عزم کرد که آب حیات را بهدست بیاورد. با سپاه بسیار به سمت ظلمات حرکت کرد. چون راه، سخت و ناهموار بود بیشتر لشکریان او در راه تلف شدند تا به دهانه غار رسید. هر چه کوشش کردند اسبها به غار نرفتند زیرا تاریک بود و...
-
کاریکلماتور
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 11:46
به حال ستاره هایی اشک می ریزم که برای درخشیدن، حاضر به همبستری با سیاهی اند. ـ فوتبالیست کارکشته پس از بازنشستگی مزرعه گل تاسیس می کند. ـ فوتبالیست کارکشته توپ را در ۱۲ قدم کاشت، تا گل برداشت کند. ـ زمین چمن زیر پای ۲۴ بازیکنی سبز شد که منتظر رسیدن به گل هستند.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 00:40
ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی پیوسته شادزی که دلی شاد می کنی گفتی: برو! ولیک نگفتی کجا رود این مرغ پر شکسته که آزاد می کنی پنهان مساز راز غم خویش در سکوت باری، در آن نگاه، چو فریاد می کنی ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می کنی؟ ای درد عشق او! از چه بیداد می کنی؟ نازک تر از خیال منی، ای نگاه! لیک با سینه کار دشنه ی پولاد...
-
درباره خودم
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 14:03
درباره خودم سلام من متولد 1 مرداد 1363 شهر مشهد هستم فرزند سوم خانواده و 1 خواهر و 4 تا هم برادر دارم رشته تحصیلی من مخابراته ازدواج کردم ولی فرزندی ندارم عاشق سفرم آشپزیمم بدک نیست درضمن بهتره بدونید هیچ وقت دوست پسر نداشتم یه زمانی خودم فکر میکردم عاشقم 6 سال به حساب خودم این عشق رو توی دلم نگه داشتم دوست نداشتم از...
-
دوست دارت خدا
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 23:55
امروز صبح که ازخواب بیدارشدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز درزندگی ات افتاد،از من تشکر کنی!!! اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی…. فکر می کردم چند دقیقه ای وقت...
-
بخوان پروردگارت را !!!!
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 23:54
بخوان ما را منم پروردگارت خالقت از ذره ای نا چیز صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را قلم را، علم را، من هدیه ات کردم بخوان ما را منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو به تو اینک صدایم کن رها کن غیر ما را، سوی ما باز آ منم پروردگار پاک بی همتا منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید...
-
علم علی علیه السلام
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 20:16
ان مدینه العلم و علی بابها حکایتی ازپیامبر(ص) و علی (ع ) جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: -یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ -علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته...