-
در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 20:14
پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟". پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 20:13
من هر روز تغییر میکنم اگر توانسته باشم درقلب یک انسان پنجرهی جدیدی را به سوی او باز کرده باشم زندگانی من پوچ نبوده است. زندگانی تنها چیزی است که اهمیت دارد نه شادمانی و نه رنج و نه غم یا شادی. تنفر همان قدر خوب است که عشق و دشمن همان قدر خوب است که دوست. برای خودت زندگی کن زندگانی را آن سان که خود میخواهی زندگی کن....
-
شل و دختر شیخ
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 20:12
شَل پسر غلام یکى از شیوخ عرب بود. به این غلام یا نوکران شیوخ به عربى لفاده مىگفتند. اینان غلامانى بودند که معمولاً پس از هر میهمانى شیخ به جان غذاهاى پسمانده سفره مىافتادند. روزى شَل بیمار شد. همه نوع داروى محلى به او دادند اما خوب نشد. پس از مدتى که حالش به وخامت گرایید، او را به شهر عماره بردند اما تأثیرى نبخشید....
-
کاریکلماتور
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 20:10
چشمان تو یعنی، نقطه... سر خط. ـ در تاریکخانه چشمانت، برق نگاهت نگاتیو دلم را سوزاند. ـ بادکنک یک سوزن به خودش زد ولی فرصت نکرد جوالدوز به دیگران بزند. ـ آنقدراز کلاغ می ترسید که یک مزرعه مترسک کاشت. ـ زبان سرخش یک سین از سفره هفت سین کم کرد.
-
جالبه
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 20:04
مزایای داشتن خواهر ببین جالبه !!!!!!!
-
موفقیت در سنین مختلف
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 22:37
در ٤ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... کثیف نکردن شلوار در ٦ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه (از مدرسه) در ١٢ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست (یافتن) در ١٨ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... گرفتن گواهى نامه رانندگى در ٢٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه در ٣٥ سالگى ......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 22:35
اگر از دوست خود جدا شدی ،مبادا که افسرده و غمگین گردی؛ زیرا آنچـه از وجود او در تو؛ دوسـتی و مهر برانگیخته است؛ ای بسا که در غیابـش روشن تر از دوران حضورش برای تو آشکار شود. «جبران خلیل جبران»
-
جمله دوزبانه
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 22:34
The power of water is concealed in the face that neither hammer nor knife can rend it قدرت آب در این نهفته است که نه چکش می تواند آن را بشکند و نه چاقو آن را بدرد . « پائولو کوئلیو»
-
شیوانا
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:31
عزیزترین بخش زندگیت بچه ای نزد شیوانا رفت(در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ." شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت...
-
پیغام ماهی ها
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:29
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب آب در حوض نبود. ماهیان می گفتند: هیچ تقصیر درختان نیست. ظهر دم کرده تابستان بود، پسر روشن آب، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید، آمد او را به هوام برد که برد. به درک راه نبردیم به اکسیژن آب. برق از پولک ما رفت که رفت. ولی آن نور درشت، عکس آن میخک قرمز در آب که اگر باد...
-
مناظره جبرئیل و میکائیل
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:28
روزی جبرئیل و میکائیل با هم مناظر می کردند. جبرئیل گفت: مرا عجب اید که با این همه بی حرمتی و جفاکاری خلق رب العزه بهشت از بهر چه آفریدند. میکائیل چون این بشنید گفت: مرا آن عجب می آید که با آن همه فضل و کرم و رحمت که الله بر بندگان است دوزخ از بهر چه آفرید؟ از حضرت عزت و جناب جبروت ندا آمد: از گفت شما هر دو آن دوست تر...
-
کاریکلماتور
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 18:27
ـ حقیقت آنقدر باارزش است که در مصرفش صرفه جویی می شود! ـ پرواز را نمی شناخت، هر چه بالاتر رفتم در نگاهش کوچکتر شدم. ـ ماهی قلاب گرفت و از قایق ماهی گیری بالا رفت. ـ لوله اگزوز فداکار، شعار آسمان آبی می دهد.
-
جمله دوزبانه
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 14:48
If people recognize me not, I won’t be grieved, but if I recognize them not, I will be depressed. اگر مردم مرا نشناسند غصه نخواهم خورد، ولی من اگر مردم را نشناسم افسرده خواهم شد. «کنفوسیوس»
-
ترنم ترانه
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 14:44
فرزند استاد شهریار نقل می کند: «یک روز خوب یادم هست در حدود 5 بعد از ظهر بود که دیدم پدر لباس پوشیده و از مادرم نیز میخواهد که مرا حاضر کند. پدر آن موقع معمولاً از خانه بیرون نمیرفت. با تعجب پرسیدم پدر کجا میرویم؟ جواب داد: هیچ دلم گرفته میخواهم کمی قدم بزنم. بعد دست مرا در دست گرفته و به راه افتادیم. از چند...
-
نیت
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 14:43
مدتها پیش کشاورز فقیری برای پیدا کردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت. هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید. او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچهای در باتلاقی افتاده و آهسته و آرام به سمت پایین میرود. آن پسربچه به شدت وحشتزده بود و با چشمانش به کشاورز التماس میکرد تا جانش...
-
به خدا گفتم !!!
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 08:37
به خدا گفتم : « بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو دریا مال من موجش مال تو ، ماه مال من خورشید مال تو ... » خدا خندید و گفت : « تو انسان باش ، همه دنیا مال تو ...» من هم مال تو
-
من و غروب و جاده ...
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 08:36
دیدم دل ام گرفته هوای گریه دارم تواین غروب غمگین دور از رفیق و یارم دیدم دل ام گرفته دنیا به این شلوغی این همه آدم اما من کسی رو ندارم دیدم غروبه اما نه مثل هر غروبی پهنای آسمونو هرگز ندیده بودم از غم به این شلوغی دیدم که جاده خسته س از این که عمری بسته س اون ام تموم حرفاش یا از هجوم بارون یا از پلی شکسته س اون ام...
-
زن و شوهر
شنبه 4 تیرماه سال 1390 22:03
مرد : در آغوش کاناپه مهربانم در آرامش کامل خوابیده ام که صدای زنگ آیفون تمرکزم را به هم می زند. نگاهی به مانیتور آیفون می اندازم و یک زن را می بینم که ابلهانه به دوربین زُل زده است. چقدر احمق و آشنا به نظر می رسد...خدای من! زنم است!...یک ماهی می شود که با خاله خان باجی های فامیل یک تور ایرانگردی تشکیل داده اند. چقدر...
-
گدای یهودی
شنبه 4 تیرماه سال 1390 22:01
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود... مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن. یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به...
-
ماجرای عشق و دیوانگی !!!! ...
شنبه 4 تیرماه سال 1390 21:58
زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛. فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند. آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛. مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی...
-
مهر مادری
شنبه 4 تیرماه سال 1390 21:56
-
اولین روز بارانی
شنبه 4 تیرماه سال 1390 16:09
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را...
-
بچه ها به حضور ژدرانشان نیاز دارند !!!!
شنبه 4 تیرماه سال 1390 16:05
مردی، دیروقت، خسته از سرکار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود: - بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتما". چه سوالی؟ - بابا، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول می گیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد: - این به تو ربطی ندارد. چرا چنین سوالی می کنی؟ - فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هرساعت کار،...
-
فرهنگ رانندگی در تهران
شنبه 4 تیرماه سال 1390 16:02
فرهنگ رانندگی در تهران!!!!!!
-
بختد !!
شنبه 4 تیرماه سال 1390 15:59
میشه این عکس رو ببینی و نخندی !!!!!!!! ای جان .........
-
لباس فارغ التحصیلی
شنبه 4 تیرماه سال 1390 15:56
لباس فارغ التحصیلی توی کل جهان این شکلیه . اما تا حالا به این فکر کردین که چرا این شکلیه و اصلاً فلسفه وجودش چیه؟!!! هنگامی که از شما سوال میشود که این لباس و کلاه چیست؟ چه پاسخی دارید که بدهید؟! احتمالاً خواهید گفت نمی دانم !!!! اما اگر این سوال را از یک اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریکایی بپرسند خواهند گفت : ما به...
-
در دل من قصری داری
جمعه 3 تیرماه سال 1390 23:17
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ *** تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ *** مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ *** مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری، خانه...
-
تماشای نور
جمعه 3 تیرماه سال 1390 23:16
من به فردا دلخوش روی یک کاج بلند مینوازم سازی،می فشانم بر باد تا که آبادی و آباد دلان،نغمه شادی را دست و رو شسته ببیند به هنگام سحر. و چه پر طلعت و پر نقش و نگار چهچه سار قشنگ،پیر دل خسته از راه به دور ده را به تماشا میخواند. همه ساکن آن آبادی , سجده بر نیلوفر و کبوتر با بام سوره مهر به دریا خواندند. من هم از اهل همان...
-
کمربند ایمنی
جمعه 3 تیرماه سال 1390 16:38
وقتی اتومبیلی با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت به مانعی برخورد میکند: در 2 صدم ثانیه: سپر در هم میشکند. اتومبیل فشاری برابر سی برابر وزن خود را تحمل میکند. در 4 صدم ثانیه: راننده و سرنشینان هر کدام با فشاری درحدود 2 تن به جلو پرتاب میشوند. در 5 صدم ثانیه: بدن راننده با همان نیروی 2 تنی با فرمان اتومبیل برخورد میکند....
-
دوستدارت !!!!
جمعه 3 تیرماه سال 1390 16:36
امروز صبح که ازخواب بیدارشدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز درزندگی ات افتاد،از من تشکر کنی !!! اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی . وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی …. فکر می کردم چند دقیقه ای...