به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو
شب که می رسد به خودم وعده می دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا می رسد و نمی توانم بگویم
رسیدن شب را بهانه میکنم
و باز شب می رسد و صبحی دیگر
و من هیچ وقت نمی توانم حقیقت را به تو بگویم
بگذار میان شب و روز باقی بماند که
چه قدر
دوست دارم......
این شعر رو نازنین نادیای عزیز برای وب سایت ساحل فرستاده
و منم با اجازتون اینجا می نویسم
رهایم مکن
می دانم از کثرت گناهان
عرق شرم از پیشانیم جاری می شود
اما به من گفته اند تو خیلی مهربانی
خدایا،در این تنهایی و در اوج نیاز
بگذار برای تو بمانم و نیازم را برای تو بخوانم
جز راهی که تو نشانم دادی صراط مستقیمی نمی یابم
من غریبه نیستم و ناله هایم با تو از سر حسرت و گناه است
شعرهایت را گم کرده ام و دستانی را که سایبانم بو د ، نمی بینم
تنها پناهم در این وادی وحشت تویی
به اسمانت سوگند می میرم اگر به فریادم نرسی
در این ظلمت، پروانه ی وجودم را به باغ یادت پر می دهم
مرا سیراب کن از مهر بی پایانت
سلام بچه ها
من دوباره برای ورود به میهن مشکل دارم
مشکلم حل بشه میام و می بینمتون
نشد ۱۵ اسفند بلیط دارم برای یه سفر ۱۵ روزه
بعدشم یه سفر ۱۴ روزه به یه شهر دیگه
دیدار ما میفته برای بعد این سفرها
ولی دوست دارم بیام و ببینمتون
من فکر میکنم این دفعه زیاد طول نکشه
میام و
می بینمتون
دوستون دارم
English - I love you
Afrikaans - Ek het jou lief
Albanian - Te dua
Arabic - Ana behibak (to male)
Arabic - Ana behibek (to female)
در قطار مرد جوانی از همسفرسالمندش پرسید :ساعت چند است ؟
-از نگهبان بپرس
- می بخشید من قصد ناراحت کردن شمارا نداشتم و...
-ببین جوان ...اگر مودبانه جواب بدهم،سرصحبت را باز میکنی ،از من می پرس به کدام شهر می روم وخانه ام کجاست وچکاره ام ...وقتی بگویم چکاره ام...خواهی گفت که هرگز محل زندگی مرا ندیده ای ومن از روی ادب تو رابه خانه ام دعوت می کنم در خانه ام دخترم را می بینی وعاشق او می شوی وازاو خواستگاری میکنی..بگذار از همین حالا آب پاکی روی دستت بریزم وبگویم :من نمی گذارم دخترم با مردی ازدواج کند که از مال دنیا یک ساعت هم ندارد!
سلام بچه ها
من معذرت میخوام که شما رو نگران کردم
به این دلایل نتونستم شما رو با خبر کنم و نبودم
1 ) نتم قطع بود
2 ) وصلم که شد نتونستم توی وبلاگم واردبشم
3 ) 3 روزی رفته بودم خارج شهر
بازم معذرت میخوام
عشق گل سرخ است ، دلش در سپیده دمان گشوده می شود ،
دو شیزگان، با نگاه خود ، زیبایی اش را می نوشد و آن را به
سینه می زنند .
عشق ، آشیانه ی گرم خوشبختی است ،
سرچشمه ی شادمانی و مهد آرامش و صفاست .
عشق ، لبخندی است ملیح بر لبان زیبایی .
وقتی کسی عاشق می شود ، همه ی رنج هایش را از
یاد می برد . زندگی عاشق ، بستر رویاهای رنگین است .
ای عشق ! تو چیستی که در دلم زبانه می کشی ،
نیرویم را می بلعی و مرا اسیر خود می سازی ؟
عشق ، رازی ست که در پس حجاب قرن ها
مخفی ست و گاهی سیمای خود را در تجربه های
ما نشان می دهد .
جبران خلیل جبران
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک.
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم ، من ، میهمان هر شبت ،لولی وش مغموم
منم ، من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم ، دشنام پست آ فرینش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم.
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحرشد ، بامداد آمد؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا ! گوش سرما برده است ، این یادگار سیلی سرد زمستان است.
و قندیل سپهر تلگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است.
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین ،
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان است...
مهدی اخوان ثالث