١٢ مرد و یک زن به ریسمانی که از یک هلیکوپتر آویزان بود چنگ زده بودند. خلبان اطلاع داد که وزن هلیکوپتر سنگین است و باید یکی از آنها فداکاری کند و برای نجات جان بقیه، ریسمان را رها کند.
همگی آنها به هم نگاه کردند و به دنبال فرد فداکاری می گذشتند. ناگهان زنی که در بین آنها بود شروع به سخن گٿتن کرد و چنین گفت:
«ما زنها تمام زندگیمان را صرٿ فداکاری برای مردها کرده ایم. از درد و رنج زایمان گرفته تا تربیت فرزندان و اداره کردن خانه و ... بنابراین نگران نباشید، اینجا هم من فداکاری می کنم و برای نجات جان شما خودم را فدا می کنم.»
مردها که اشک در چشمانشان پر شده بود و از اینهمه فداکاری احساساتشان به شدت تحریک شده بود، همگی دستهایشان را از ریسمان رها کردند که برای زن دست بزنند که ...
و زن به سلامت به مقصد رسید
سارای جونم خیلی جالب بود خوشم اومد از زنه چه با هوش بوده
سارای چرا اینروزا غمگینی فک نمیکنم از من بیشتر تو میهن اذیتت کنن
اما من چون شماهارو دوست دارم باز میام تورو خدا حرفای بعضیارو به حساب همه نزار
نه حرفهای بعضی ها رو به حساب همه نمیزارم قول میدم همه از نظر من بد نیستند ولی یه مدت ارامش لازمه زندگی منه
سلام وب زیبا کاملی داری خوشحال میشم به من سربزنی
همواره شاد و پاینده باشی عزیز
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست.
معتقدم که اعتقادت همین است.
شاد باد لازمه زندگی ات . . .
سلام عزیزم
وبت زیباست عالییییییییییی
لینکت کردم
الهامی میهنم
با عشق برورم و منتظر حضور گرمت
همواره شاد و پاینده باشی