ظریف و بخیل

 

ظریفی به در خانه​ی بخیلی آمد و چشم بر درز در نهاد، دید که خواجه طبقی انجیر در پیش دارد و به رغبت تمام می​خورد. ظریف، حلقه بر در زد. خواجه طبق انجیر را در زیر دستار پنهان کرد و ظریف آن را دید. پس برخاست و در بگشاد ظریف به خانه​ی او درآمد و بنشست.

خواجه گفت: که هستی و چه هنری داری؟ گفت: مردی حافظ و قاری​ام و قرآن را به ده قرائت می​خوانم و فی​الجمله آوازی و لهجه​ای نیز دارم. خواجه گفت: برای من از قرآن آیتی چند برخوان. ظریف بنیاد کرد که: والزّیتون و طور سنین و هذا البلد الأمین.

خواجه گفت: «والتّین» کجا رفت؟ گفت: «در زیر دستار!»

لطایف الطّوائف (فخرالدین علی صفی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد