زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
بی خیالی سپر هر درد است
باز هم میخندیم
آنقدر میخندیم
که غم از رو برود
«طفلی به نام شادی، دیری است گم شده است با چشمهای روشن براق با گیسویی بلند، به بالای آرزو هرکس ازو نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما: یکسو، خلیج فارس سوی دگر، خزر»
«طفلی به نام شادی، دیری است گم شده است با چشمهای روشن براق با گیسویی بلند، به بالای آرزو هرکس ازو نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما: یکسو، خلیج فارس سوی دگر، خزر»